دوستان سلام
طبق قولی که دادیم قسمت دوم اقدامات کلاسمون هم نوشته شد و برخلاف قولی که داده بودیم یه خورده تاخیر داشتیم باید عرض کنم:
 بسی رنج بردم در این شب سی/ کلاس زنده کردم به سبک  بی بی سی
 از زمین و آسمان وقت جورد کردم تا متن رو کامل کنم اما هنوز هم بخش زیادی از اقدامات نوشته نشده!! بعضی ها شو یادم رفته بود و اگرم بیشتر ادامه می دادم متن بیش از حد طولانی می شد!! انشاالله سعی خواهم کرد بقیه هم بنویسم و در آینده دبیران عزیز را بیشتر هدف قرار می دهیم!!! راستی آخر متن طوری شد که نمیشد بگم«هم اکنون نیازمند کامنت های سبزتان هستیم!» 
اگه وقتشو دارید بفرمایید ادامه طلب رو حال کنید:



ادامه مطلب

طبقه بندی: متفرقه، 
برچسب ها: خاطرات مدرسه، ابن سینا، دبیرستان ابن سینا ربط، خاطرات دبیرستان ابن سینا ربز،  

تاریخ : پنجشنبه 20 آبان 1395 | 07:13 ب.ظ | نویسنده : محمدپوری | نظـــــرات
رژودرم تولد دوباره پوست/پایان امتحانات تولد دوباره دانش آموز!





با سلامی خیلیییییییییییییییی گرم خدمت شما دانش آموزی که"چنان چون شده باز جوید روان" و همچنین تمامی کاربران عزیز!
خواستم یه تبریک ویژه عرض همه ی دانش آموزانی کنم که امروز دوباره "ز مادر زاده شدند"!تمام شدن ایام امراگات،اضطرابات و استراسات(جمع های مکسری که مغز متفکر بنده آنها را کشفونده و در هیچ جای دنیا رواج ندارندی!)رو تبریک عرض کنم و از تمامی دبیران زحمت کش (و بعضا حالگیر) تشکر کنم و بگم اگر(البته اگر نداره مطمئنا) از ما دلخوری چیزی داشتید"ای دبیر پاک دامن عذر ما را بپذیر"که ما چیزی در دل نداشتیم.همچنین تشکری ویژه از مراقبان امروز که واقعا سنگ تموم گذاشتن،دستشون درد نکنه.اگه نمیدونید،بدونید که امروز تقلب آزاد اعلام شده بود(البته یه چیزی شبه وی!!)از همه ی مراقبان بخصوص آقای... تشکری ویژه از جانب خود و سایر دانش آموزان صورت میگیرد(چیییی گفتم؟!؟!).به جون...امروز یکی از بهترین روزای زندگیم بود.من جلو بودم و یکی از دوستای عزیز و خوشبخت بنده در حدود 15 متری پشت سر من بود ولی با خلاقیت و کار آفرینی و با استفاده از نمود حرکتی زبان اورا نیز بهره مند ساختم.چند دقیقه که از کارمون میگذشت سایه ای روی برگم دیدم!سرم رو که بلند کردم یکی از مراقبان دانش آموز درک کن رو جلویم دیدم!!!انتظار داشتم خودکار قرمز قرض بگیره.خواستم خودمو به اون کوچه بزنم(ولی دیدم بن بست بود!) گفتم :ببخشید زیست و عربی خیلی به هم نزدیکن!میدونم شما هم...»با گویش تعجبی حرفم رو قطع کردن و گفتندی:«من 3 ساعته دارم تو و ... رو نگا میکنم ولی نتونستم رمزتون رو پیدا کنم که هیچ،تو عمرم نابغه هایی مثل شما ندیدم(!!!!)این قد زحمت کشیدید دلم نیومد با ورقت موشک درس کنم اونم که هیچ خواستم بیام و ورقه هاتونو براتون ردوبدل کنم!!»هیچی دیگه خواستم پاشم بغلش کنم و از پشت یه سوال دیگه به نفر جلوییم برسونم!!
به هرحال خیلی ممنون از همه مراقبای دانش آمز درک کن!
حالا که مدرسه تموم شد،خداییش دلم واسه کلاسمون خییییییییلی تنگ میشه،تو عمرم اولین باریه که از تعطیل شدن مدرسه خوشحال نشدم،آخه واقعا حیف بود این بچه های با مرام ما که کلاسی بی نظیر و تک رو تشکیل داده بودن.از نظر درسی که دو تا معدل بیست و 4 تا معدل نوزده و نیم به بالا داشتیم که خود در تاریخ ابن سینا (شاید)بی سابقه بود،از نظر همبستگی و اتحادات(یکی دیگر از اون جمع های مکسر خاص)هیچ کلاسی مثل کلاس ما نداشتیم که کل کلاس از 4 گروه بزرگ تشکیل شده بود که همه ی گروه ها شدیدا با هم همکاری داشتندی و اگر خدای نکرده یکی دیگر از بچه های مدرسه(به خصوص دوم انسانی) چپ نگاهمون کرده بود کل کلاس آن فرد توسط دوم تجربی تارو مار و غارت میشد تا پند عبرتی برای سایر کلاسهای دیگر شود و میشد!
از نظر اذیت کردن معلما و شلوغی نیز در اواخر سال موفق به اخذ رتبه اول در مدرسه شدیم که این یکی زیاد به بالندگی و نشاط کلاس کمک نکرد!!
در آخر هم باید بگم که من دو معذرت خواهی به کلاس بدهکارم(ایشالله که عذر من متفکر را بپذیرند):
1-طراح امتحان زیست میان ترم بنده ی متفکر بودم که میدونم الان گیرتون بیام،فاتحمو میخونید.سخت آورده بودم واس خاطر این که قرار بود امتحان نوبت خیلیییی ریز و سخت بیاد منم گفتم ریز بیارم برا امتحان نوبت خوب بخونید که آبرومون نره! نکته جالبش اینجا بود که هیشکی نگفت بابا این دست خط با دست خط رو تخته زمین تا آسمون فرق داره الا احمد ابراهیمی(بچه ها و صد البته دبیران این یکی رو خیلی خوب میشناسن)!!!!!اومد کتابمو برداشت و رف(یه حرکت بیسابقه در نوع خودش!)بعد چند لحظه اومد گفت:این امتحان ماله تو بود!!! هنگیدم آخه احمد؟؟؟؟خلاصه یه جوری پیچوندمش(پیچوندن این یعنی شکستن گردن رستم و کشتن اوباما!!).
2-دومیش هم راجع به اون شایعه ای بود که من و سامان و محمد در مورد 10 نفر قبولی هندسه پخشوندیم.جالبی این یکی این جا بود که به هرکی میگفتیم باور میکرد(البته فضا سازی های قبلی زمینه ی روحی و روانی رو برای دانش آموزان فراهم می آورد)!!هیشکیم دنبالمون نمیکرد!!با کمال میل سرشون رو به نشانه رضایت تکون میدادن!!
واسم دعا کنید تا یکی دو ماه دیگه به دیدار هیچ یک از همکلاسیهام مشعف نشم وگرنه باید زحمت بکشی بیای مسجد واسه فاتحه خونی:جوان ناکام و صد البته متفکر و مشهور به خاطر جموع(جمع مکسر جمع!!) مکسرش محمدپوری!!
این پستم هم با کلی دردسری و بدبختی از ساعت 2 از ظهر تا الان(00:30)تونستم تموم کنم!همگی تموم شدن آزاد بشن ولی مثل این که من دارم گرفتار میشم!ولی هر بلایی از این امتحانا بهتره.تاثیرات دروس به خصوص ادبیات هم به وضوع در متن دیده میشه!
در ضمن احتمال اشتباه هم هست اگه تونستید بگید اگرهم نه ببخشید.یه کامنتم بندازی خیلی خوشحال میشیم.با تشکر از شما که با ما بودید.

منبع:akarkurdish.mihanblog.com






طبقه بندی: متفرقه، 
برچسب ها: دوم تجربی، ابن سینا، ربط،  

تاریخ : چهارشنبه 21 خرداد 1393 | 04:04 ب.ظ | نویسنده : محمدپوری | نظرات

  • جنوبی
  • زمستانه
  • پرشین بلاگ
  • قالب وبلاگ
  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات